وبلاگ شخصي اكبر زواري رضائي
MUHASEBE - FİNANSMAN VE DÜŞÜNCELERİM
تاريخ : پنجشنبه 29 اردیبهشت 1390 | یازار : اكبر زواري رضائي

يك، بارها جوك هايي درباره ترك ها گفته ام و شنيده ام. اتفاقا بسياري از آنها كه چنين جوكهايي مي گفتند، ترك بودند يا در خانواده ترك زندگي مي كردند. خيلي از جوك ها هم اصلا عليه ترك ها نبود، بلكه شوخي هايي با لهجه بود كه در آن هيچ تحقيري وجود نداشت. يا حتي شخصيت ترك جوك مثل بهلول ظاهري ساده داشت ولي آدمي عميق بود. تقريبا بيش از چهل پنجاه سال است كه چنين جوكهايي باب شده و گفته شده است. فقط هم درباره ترك ها نيست، تهراني ها در مورد رشتي ها جوك مي گويند، شيرازي ها درباره فسايي ها جوك مي گويند، خوزستاني ها همان جوك هاي ترك ها را در مورد عرب ها مي گويند، اهالي اصطهبانات فارس درباره اهالي بوانات جوك مي گويند و اصفهاني ها در مورد مردم شهرضا و سده جوك مي گويند. خيلي جوك ها درباره يهودي ها و ارمني هاست.

اتفاقا زماني كه در ايران بودم، جوك گفتن درباره اقوام يا گروههاي مختلف اجتماعي يا شغلي گفته مي شد. تقريبا از ده پانزده سال قبل مخالفت برخي ترك ها با جوك گفتن شروع شد و حتي كار به ضرب و شتم يك طنزگو كشيد و در مورد يكي از بهترين كاريكاتوريست هاي ايران، كار به آنجا رسيد كه عملا كاريكاتوريستي كه سالها عليه استبداد و سانسور كار كرده بود و هنوز هم مي كند، مجبور شد از ايران برود و تا همين امروز هم گروههاي تندرويي هستند كه هر كسي را كه با اين موضوع شوخي كند، نه تنها تهديد مي كنند بلكه شديدا با او برخورد مي كنند. من تقريبا مدتي طولاني است كه با اين موضوع شوخي نكردم، نمي دانم بخاطر ترس است، يا اصولا من هم به پذيرش نوعي عرف جديد عادت كردم. واقعيت اين است كه هنوز نمي توانم بفهمم چرا يك ترك، نمي تواند خودش را دست بياندازد و با كساني كه قوميتي مثل خودش دارند شوخي كند. مي دانم كه در آمريكا سياهپوستان با خودشان شوخي مي كنند و هيچ مشكلي ايجاد نمي شود. مي دانم كه در ايتاليا و فرانسه و انگليس و خيلي كشورهاي ديگر شوخي هاي قوميتي وجود دارد، مشكلي هم ايجاد نمي شود. هنوز نمي دانم چرا نبايد درباره اقوام مختلف شوخي كرد؟ به نظرم اكثر استدلال هايي كه مي شود بي بنياد است.

دو، يك نظريه معتقد است كه " رژيم پهلوي بعد از اينكه ديد ترك ها و گيلك ها با حكومت هاي استبدادي مبارزه مي كنند، عليه آنها جوك مي ساخت تا از اين طريق آنها را احمق نشان بدهد." اين نظر واقعي نيست، چرا كه اولا رژيم پهلوي جوك نمي ساخت و جوك هاي قومي در ايران سابقه اي حداقل پانصد ساله دارند و در بسياري موارد جوكي كه ما سه سال قبل در مورد احمدي نژاد مي گفتيم، همان جوكي است كه ده سال قبل درباره آيت الله خميني گفته مي شد، و سي سال قبل درباره يك ترك گفته مي شد و چهل سال قبل درباره محمدرضا پهلوي گفته مي شد و دويست سال قبل در لطايف الطوايف درباره " معلم " گفته مي شد و پانصد سال قبل درباره همداني و خراساني و قزويني گفته مي شد. پس جوك ها ربطي به رژيم پهلوي ندارد. ضمن اينكه اگر فرض ما بر اين است كه رژيم شاه چون از " ميرزا كوچك خان" و " فرقه دموكرات" مي ترسيد عليه گيلك ها و ترك ها جوك مي ساخت، باز هم اين فرض غلط است. چون گروه جنگل و فرقه دموكرات آذربايجان، نه تنها آزاديخواه نبودند، بلكه وابسته به شوروي بودند و لنين و استالين با كلاه گذاشتن سر برخي رهبران آنها و به مزدوري كشيدن برخي ديگر، از آنها عليه استقلال ايران استفاده مي كرد و وقتي هم كه آنها حكومت داشتند نه تنها محبوب مردم گيلك يا ترك نبودند، بلكه مردم از آنها بيشتر زور مي شنيدند تا حكومت مركزي. و بفرض كه بپذيريم كه علت جوك ساختن عليه ترك ها و گيلك ها آزادگي آنها بود، كه نبود، پس دليل ساختن جوك هاي اصفهاني، لري، شيرازي، آباداني، جوكهاي يهودي ها يا جوك هاي همجنسگرايان چه بود؟ فراموش نكنيم كه هم حكومت قاجار حكومت تركها بود، هم حكومت پهلوي توسط تركها اداره مي شد، هم حكومت جمهوري اسلامي توسط ترك ها اداره مي شود. فعلا هم كه هم رهبر كشور ترك است، هم رهبر اپوزيسيون ترك است، هم رهبر چپ هاي خارج از كشور ترك است، هم اكثر نيروهاي مهم اجتماعي و سياسي كشور تركها هستند. اصلا چه منطقي دارد كه فرض مي كنيم حكومت ها جوك مي سازند؟

سه، البته در فرنگ ديده ام كه افرادي كه سابقا چپ بودند، معمولا مخالف جوك هاي قومي هستند. مدتي فكر مي كردم كه ريشه دفاع از زبان و فرهنگ قومي ترك ها، و مخالفت با جوك ها و لطيفه هاي قومي به چپ هاي ماركسيست برمي گردد. اما اين نظر هم درست نيست. چون اصولا چپ هاي سابق بطور كلي با خنديدن و خوشحال بودن مخالف بودند، فرقي نمي كرد كه كسي مي رقصيد يا موسيقي اي غير از شور اميروف يا آثار كورساكف يا سمفوني پنج بتهوون گوش مي كرد كه به حضرت عباس اگر مي فهميدند چه فرقي است ميان بتهوون و سوسن. چپ هاي سابق با خنده و جوك، جز جوك هاي سياسي مخالف بودند، يك موجودات غيرقابل تحملي بودند مثل حزب اللهي هاي كنوني و سابق مملكت. البته بعد از بيست سي سال سكونت در فرنگستان يواش يواش به اين نتيجه رسيدند كه راسيسم چيز بدي است و به همين دليل خيلي از آنها براي مخالفت با نژادپرستي، شروع كردند به نفع ترك ها و عليه نژاد فارس، كه حالا معلوم نيست اين كوفتي چه نژادي است، موضع گرفتن. به نظرم مواضع طرفداري از اقوام، ريشه در چپ ماركسيست ندارد، چون تقريبا مهم ترين نسل كشي هاي نژادي، يهودي كشي، كشتن افراد غير روس چچن و ترك و گرجي و بخصوص آسيايي ها، هميشه سياست حزب كمونيست شوروي بود، طبيعي است كسي كه يك قوم را قتل عام و ريشه كن مي كند، مشكلي با جوك ساختن عليه او ندارد. مي ماند اين فرض كه خيلي از دوستان چپ، بعد از سفر فرنگ، به اين نتيجه رسيدند كه نژاد پرستي چيز بدي است.

چهار، دقت كنيد ببينيد كه بسياري از هموطنان ترك، در ايران به تدريج لهجه شان را از دست داده و در فرنگ بتدريج لهجه شان بيشتر مي شود. خيلي از مهاجرين آلماني يا فرانسه يا انگليسي يا هندي يا عربي را با لهجه تركي حرف مي زنند، در حالي كه اگر در ايران مانده بودند، لهجه شان بسيار تغيير مي كرد. شايد علت اين است كه آنها كه در ايران ماندند در محيط زباني فارسي بتدريج تغيير لهجه دادند و آنها كه به فرنگ آمدند، در محيط زباني انگليسي و فرانسه و آلماني گويش فارسي شان تغيير كرد و چون در خانه تركي حرف مي زدند، لهجه تركي شان شديد تر شد. موضوع البته در لهجه هم خلاصه نشد، بلكه معدودي از هموطنان ترك زبان، در فرنگ تفكرشان هم به سوي جدايي طلبي كشيده شد و در توهمي كه معمولا انسان مهاجر پيدا مي كند، طرح هاي جدايي طلبانه را حمايت كردند. من هرگز علت اين تفكر جدايي طلبي را نفهميدم، اگر جدايي براي قدرت است، كه امروز اكثر ترك ها در ايران هم قدرت سياسي دارند، هم قدرت اقتصادي و هم قدرت فرهنگي و اتفاقا اكثرشان هم به ترك بودن شان افتخار مي كنند، اما بلد نيستند تركي حرف بزنند. به نظرم مي رسد كه اين كه تقريبا هر كسي هر جوكي عليه هر قومي مي گويد همه مي خندند، ولي وقتي يك جوك در مورد ترك ها گفته مي شود، يكهو چهار تا شاخ مي شوند براي مردم، به نظرم بيماري بدي است كه از عوارض حاشيه نشيني در فرنگ است. در داخل ايران اين بيماري مدتهاست كه ديگر وجود ندارد. البته از كرامت، فعل " كرم ريختن" مي تواند ريشه اي مثل كرامت داشته باشد، و از كرامت ترك هاي جمهوري آذربايجان و رفتارهاي نژادپرستانه برخي ترك هاي تركيه و سياست هاي بين المللي تجزيه ايران هم نبايد غافل شد كه اصولا غفلت موجب پشيماني است.

پنج، من تاريخ را كم نخوانده ام و اتفاقا در آن دقيق بودم. طبيعتا ادعاي بزرگ در اين مورد ندارم، اما تا آنجا كه من مي دانم، بسياري از مشكلات جهان غرب ربطي به ما ايرانيان ندارد. بسياري از مهاجرين حاشيه نشين مقيم فرنگ كه عمدتا در مهاجرت 1360 تا 1370 به فرنگ آمدند، در فرنگستان دريافتند كه نژاد پرستي چيز بدي است، مسخره كردن سياهپوستان خيلي بد است، نبايد همجنسگرايان را دست انداخت و دين دشمنانش را نابود مي كند. همه اين كشفيات، كه در اروپا جزو فرهنگ رايج است و گاهي به آن احترام گذاشته مي شود، توسط هموطنان ما فهميده شد و خيلي ها سعي كردند مقابل هاي تاريخي براي آن بيابند. در حالي كه اصلا روند تاريخ در ايران ما، هيچ ربط و نسبتي با اروپا و آمريكا نداشت و ندارد. اگر اروپايي ها به قاره آمريكا و آفريقا و استراليا لشگر كشيدند و همه سياهپوستان و سرخپوستان را كشتند و بعد آنها را به عنوان برده مورد استعمال قرار دادند و بعد از سيصد سال تصميم گرفتند ديگر به سياه پوست نگويند " سياه زنگي" و مخالف تبعيض نژادي شدند، اين مشكل ما نيست. ما نه سياه داشتيم، نه مخالف سياهان بوديم، نه دويست سال قبل چنين بود، نه صد سال قبل، نه قبل از انقلاب و نه بعد از انقلاب. ما اگر از ديدن سياهان تعجب مي كنيم بخاطر اين است كه آنها را نديديم، وگرنه آموزه ضد سياه در فرهنگ ما نيست. حتي در مورد ضد عرب بودن هم مشكل ما از حد يك كري خواندن فراتر نمي رود. اروپايي ها طبيعي است كه بايد هر ده سال يك بار امتحان بدهند و ثابت كنند با نژادهاي ديگر مخالف نيستند، سابقه بد دارند و رفع اين سوء تفاهم كار ساده اي نيست. يا مثلا در مورد تفتيش عقايد، اينكه بعد از انقلاب ايران، در يك دوره خاص، و به دلايل سياسي چنين شد كه بخاطر اينكه فردي چون وابسته به گروهي خاص بود، تصفيه آموزشي مي شد، اين هيچ شباهتي به تفتيش عقايد در اروپا ندارد. فقط پنج ميليون زن به عنوان ساحره در اروپا سوزانده شدند. در حكومت ساوونارولا در قرن پانزدهم ميلادي حتي داشتن انجيل هاي مختلف هم ممنوع بود، اين چه ربطي دارد به عصر درخشان آموزش در تاريخ ايران و در نظاميه بغداد قرن هشتم و نهم هجري شمسي و در مدارس مختلف ايران كه هم تسامح و تساهل در آن وجود داشت و هم افرادي كه اعتقاد ديني نداشتند، نظرات شان را مي گفتند و حرف شان را مي زدند و شعرشان را مي سرودند. موضوع اروپا در قرون وسطي هم تمام نشد، جنگ هاي صد ساله و سي ساله و دو جنگ دوم جهاني در اروپا رخ داد. اسپانيايي ها و پرتقالي ها و هلندي ها و انگليسي ها و بلژيكي ها تا آغاز قرن بيستم رسما انديشه هاي نژادپرستانه را تئوريزه مي كردند. همين بلژيك نيم ساعت بعد از تشكيل اش لشگر فرستاد به آفريقا تا كلي مستعمره جمع كند. يهودي كشي، مسلمان كشي منظم و سيستماتيك، كشتن افراد مرتد توسط كليسا، كشتن همه روشنفكران توسط كمونيست ها همه در اروپا رخ داد. چه ربطي به ما دارد كه اگر هم در عصر صفوي سني و شيعه با هم مي جنگيدند، قتل عام صورت نمي گرفت. كجا شباهت دارد ميدان نقش جهان ما به كلوسيوم يا كلوزيوم رم كه در آن صدها نفر با كمال شور و اشتياق جمع مي شدند تا مراسم خورده شدن آدمها توسط شيرها را ببينند و هر روز مراسم گردن زني تماشا كنند و هزاران نفر شاهد مراسم تجاوز دسته جمعي به زنان اسير بشوند؟ استاديومي كه در آن دائم خون ريخته مي شد و هيچ ربطي به عصر درخشان شهرسازي ما در قرن شانزدهم ميلادي و در اصفهان ندارد كه در يك گوشه شهر يهوديان زندگي مي كردند و گوشه ديگري از شهر ارامنه بودند و هر كس به دين خود زندگي مي كرد. البته مي دانم بسيار زشت است كه ما از واژه " كوني" براي " همجنسگرا" استفاده مي كنيم، ولي اين هم از ثمرات مدرنيسم است كه بعد از سالها كه همجنسگرايان هم توسط مسيحيان و هم توسط يهوديان و هم توسط كمونيست ها و هم توسط فاشيست ها كشته مي شدند، بالاخره مراسم ازدواج شان قانوني شد و هنوز اين رشته البته سر دراز دارد. فراموش نمي كنيم كه بي آنكه قضاوت كنيم و خوب و بدي تعريف كنيم، حداقل مي دانيم كه بيش از نيمي از اشعار شاعران بزرگ ايران در ستايش معشوق هاي همجنس آنهاست و اين نه به معناي رابطه غريزي همجنس بود، بلكه به معناي عشق دو مرد به همديگر بود، عشقي كه همه نشانه هاي عشق آسماني در آن بود و ياري در فراق يارش دواويني شعر مي سرود. البته كه مي دانيم كه فاحشه خانه تهران در سال 1357 يك بار سوزانده شد و يك بار هم در سال 1365 آنرا با بولدوزر صاف كردند و گل آقا در همان روز نوشت " وقتي نمي تواني مساله را حل كني، صورت مساله را پاك كن" اما بايد بخوانيم رستم التواريخ را كه در شرح شيراز دوران زنديه اسامي فواحش شيراز را نوشته است و اين يعني نه تنها آن فواحش پنهان از جامعه نبودند، بلكه نام شان نيز شناخته شده بود. مي خواهم بگويم كه به مناسبت محرم يادتان نرود كه اين توحش و زنجير زدن و خود را زخمي كردن و علم و كتل سوغات مسيحيان ايتاليايي است كه در عصر صفويه وارد ايران شد وگرنه تا قبل از آن اصلا چنين شيوه هايي مرسوم نبود.

اين سيب تا جلوي پاي نيوتن بيافتد، هزار بار چرخيده است. بدم مي آيد كه هموطناني كه تاريخ خودشان را نمي دانند، گاه چنان از گذشته خود با غم و ناراحتي حرف مي زنند، انگار تمام تاريخ ايران يك كورش است كه تخت جمشيد را ساخت و يك هفته بعد از آن انقلاب شد. بگذريم و بگذاريم بگذرد.



گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: آذربايجان
آرشیو
سون یازی لار
یولداش لار
سایغاج
ایندی بلاق دا : نفر
بوگونون گؤروشو : نفر
دونه نین گؤروشو : نفر
بوتون گؤروش لر : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
باخیش لار :
یازی لار :
یئنیله مه چاغی :