در محل كنوني استانداري عمارت چهار طبقه زيبايي بود باكلاه فرنگي بلندي كه آن را شمس العماره مي گفتند. اين بنارا نجفقلي خان پسرمرتضي قلي خان دنبلي ساخته بود. درآن هنگام اين عمارت را (عالي قاپو) مي گفتند. در زمان عباس ميرزا نايب السلطنه مقر وليعهد فتحعلي شاه شد و نام آن به عالي قاپو مبدل گشت. هنگام وليعهدي ناصرالدين ميرزا به تقليد ازكاخ شمس العماره تهران نام شمس العماره گرفت. درزمان مظفرالدين شاه تعميرات كلي و اساسي درآن به عمل آمد و درپشت آن يعني قسمت شمال باغ عالي قاپو، عمارت حرمخانه احداث گرديد. درزمان اقتدار حكومت قاجار صحن و محيط باغ عالي قاپو در روزعاشورا محل عزاداري دسته جات قمه زن وسينه زن بود كه ازطرف وليعهد به دسته باشي ها، طاقه شال انعام مي دادند و مرحوم استاد فقيد ابوالحسن خان اقبال آذر در مراسم شبيه خواني ماه محرم دراين محوطه هنرنمايي بي نظيري ازخود نشان مي داد.
پس از انقراض سلسله قاجار مجموعه شمس العماره مقر والي و استاندارآذربايجان شد. درسال1312 شمسي هنگام استانداري اديب السلطنه سميعي دراين كاخ آتش افتاد و قبه و قسمت فوقاني آن كه شاهكاري از هنرمعماري دوره زنديه و قاجاريه محسوب مي شد ازبين رفت. گويي اين آتش درجان مردم افتاده بود، فرداي آن روز ترانه و تصنيف حزن انگيز ساختند به اين مضمون:
الين ده لاله گئتمه خياله اوت توتوب يانوب شمس العماره
ترجمه: در دستت لاله ،به فكرمرو ،آتش گرفته سوخته شمس العماره.
اين تصنيف سال ها بر سر زبان عوام بود و به اديب السلطنه سميعي استاندار وقت تهمت مي زدند كه خود عمدا اين كار راكرده.
عده اي از محققان عقيده دارند كه عالي قاپو اصفهان را از روي نقشه عمارت عالي قاپو تبريز ساختند، زيرا اين عمارت قبلا در زمان شاه عباس اول نيز وجود داشت.
در سال1313 بقيه كاخ در اثرجريان سيل وحشتناك، قسمتي از عمارت مزبور خسارت فراوان ديد و بقيه و بخشي از اتاق هاي آن فرو ريخت و سرانجام باقي مانده عمارت و اتاق هاي آينه كاري شده و نقاشي شده در سال 1326 هنگام استانداري علي منصور به كلي تخريب و در جاي آن ساختمان جديد استانداري بنا شد كه درسال1333 شمسي عمليات ساختماني آن پايان يافت. در اين ايام تمام درختان بلند و كهنسال و بي نظير عالي قاپو نيز در هنگام تجديد بنا قطع گرديد. علي منصور نيز مانند اديب السلطنه سميعي به اتهام انهدام يك بناي زيباي تاريخي در بين مردم موردسرزنش و انتقاد قرار گرفت.
بعد در بخش غربي عالي قاپو يا استانداري امروزي تشكيلات معظم بانك ملي ايران شعبه مركز تبريز احداث شد. درسال 1348نيزعمارت حرمخانه درشمال شرقي استانداري تخريب و عمارت امروزي فرمانداري بناشد.
بايد ياداوري كرد كه چرا اين عمارت تاريخي باشكوه تبريز را عالي قاپو مي گفتند ؟
1- در زمان حكومت دودمان صفويه در رقابت با دولت عثماني كه مقرحكومت آن هارا (باب عالي) مي گفتند شاهان صفوي هم دستور دادند مقر و عمارت حكومتي خود درتبريز و سپس در اصفهان به نام ((عالي قاپو)) ناميده شود.
2- عده اي هم بر اين عقيده اندكه عالي قاپو در اصل (آلاقاپو) به معناي درب رنگي(درب قرمز) بوده ،زيرا (آلا) در تركي به معناي قرمز است.
منبع : شهر من تبريز نوشته بهروز خاماچي
]]>پيشينه قبرستان بقيع به چه زماني برمي گردد و اين قبرستان نزد پيامبر اكرم(صلي ا... عليه و آله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) از چه جايگاهي برخوردار بوده است؟
بقيع اولين مزاري است كه به دستور رسول اكرم(صلي ا... عليه و آله) توسط مسلمانان صدر اسلام ايجاد شد. ابن اثير مي گويد: «بقيع در لغت به محل وسيعي كه داراي درخت يا ريشه درخت باشد، گفته مي شود و چون مكان بقيع پيش از آن داراي درخت غرقد و ريشه هاي آن بود، پس از قطع اين اشجار نيز با همان اسم معروف شد.» در بقيع اولين كسي كه از انصار به خاك سپرده شد، «اسعد بن زراره» و از مهاجران «عثمان بن مظعون» بوده است. سمهودي مي گويد: «پس از رحلت ابراهيم فرزند رسول خدا(صلي ا... عليه و آله) آن حضرت به صحابه فرمودند ابراهيم را به عثمان ملحق كنيد و در كنار او به خاك بسپاريد.» او مي گويد پس از به خاك سپرده شدن ابراهيم در بقيع، مردم مدينه علاقه مند شدند پيكر اقوام و عشيره خود را در آن جا دفن كنند و هر يك از قبايل مدينه درختان و ريشه هاي بخشي از بقيع را قطع و زمين آن را براي همين منظور آماده كردند. در فضيلت بقيع حديث هاي متعددي از رسول خدا(ص) نقل شده است. از جمله در حديثي فرمودند: «از بقيع هفتاد هزار نفر كه صورتشان مانند ماه شب چهاردهم است محشور خواهند شد و بدون حساب وارد بهشت مي شوند.» در حديث ديگر آمده است كه رسول خدا(ص) در بقيع حضور يافتند و اهل قبول را به اين گونه خطاب كردند: «درود بر شما، خداوند شما را بيامرزد. شما پيشروان ما بوديد و ما هم در پي شما خواهيم آمد.» حرم ائمه بقيع(ع) كه در كتب تاريخ به عنوان مشهد و حرم اهل بيت(عليهم السلام) معروف شده، در سمت غربي و منتهي اليه بقيع واقع شده است. در اين حرم مطهر مرقد چهار تن از ائمه عليهم السلام يعني امام مجتبي، امام سجاد، امام باقر و امام صادق(عليهم السلام) در كنار هم و به فاصله ۲ تا ۳ متري اين مرقدها، مرقد عباس عموي گرامي رسول خدا(صلي ا... عليه و آله) قرار گرفته و در كنار آن نيز مرقد ديگري است كه متعلق به فاطمه بنت اسد است. قبل از ويراني ساختمان اين حرم مطهر همه اين مرقدهاي شش گانه زير گنبد و داراي ضريح زيبايي بود. همچنين مرقد تعدادي از همسران، فرزندان، اقوام و عشيره پيامبر گرامي اسلام(ص) و جمع كثيري از صحابه و ياران آن حضرت و تعداد بي شماري از شهدا و علما در اين قبرستان قرار دارد.
حرم ائمه بقيع(ع) چه زماني بنا شد؟
اگر چه پس از گذشت حدود ۹۰ سال از تخريب حرم مطهر ائمه بقيع و از بين رفتن تمام آثار اين بناي باشكوه و معنوي نمي توان همانند ديگر ابنيه تاريخي و مذهبي از آثار آن به عظمت و قدمتش پي برد و تاريخ بناي آن را به دست آورد، اما آن چه از منابع مختلف به دست مي آيد تا حدي ما را با تاريخ و چگونگي ساخت اين حرم شريف آشنا مي كند. اجمال پيشينه اين حرم مقدس اين است كه مراقد ائمه بقيع(ع) از ابتدا داراي ساختمان بوده و به مرور زمان گنبد و بارگاه براي آن ساخته شده است.
درباره هر كدام از مراحل شكل گيري بارگاه و مشخصات و تحولات آن در طول تاريخ چه اطلاعاتي وجود دارد؟
آن ها كه با تاريخ مدينه آشنايي دارند، مي دانند كه در آن زمان رسم بود كه جنازه افراد متشخص و مورد احترام به جاي گورستان عمومي در داخل منزل دفن مي شد و در برخي از موارد اين منزل به آرامگاه خانوادگي تبديل مي شد. به عنوان مثال مي توان به دفن عبدا... پدر گرامي رسول خدا(صلي ا... عليه و آله) در خانه اشاره كرد. در كنار قبرستان بقيع خانه هاي زيادي وجود داشت كه يكي از آن ها متعلق به عقيل ابن ابي طالب بود. اين خانه به آرامگاه خصوصي و خانوادگي اقوام و فرزندان رسول خدا(ص) مبدل شد و اولين فردي كه داخل آن به خاك سپرده شد، فاطمه بنت اسد بود. پس از آن عباس عموي پيامبر(ص) در اين خانه به خاك سپرده شد. ابن شبه (متوفي ۲۶۲هـ.ق) از قديمي ترين مورخان و مدينه شناسان مي گويد: «عباس ابن عبدالمطلب در داخل خانه عقيل و در كنار قبر فاطمه بنت اسد به خاك سپرده شده است.» اين جمله صريح را مورخ و مدينه شناس معروف سمهودي و احمد بن عبدالحميد نيز در كتاب خود نقل كرده اند. اين خانه به همان شكل تا زمان امام حسن مجتبي(ع) باقي مانده بود كه طبق برخي نقل ها آن حضرت در وصيت خود به برادرشان تصريح كردند كه پيكر مطهرشان را در كنار مرقد رسول ا...(صلي ا... عليه و آله) به خاك سپارند و اگر بني اميه مخالفت كردند، در كنار مرقد مادرشان حضرت فاطمه(عليها السلام) به خاك سپرده شوند. البته شيخ مفيد(ره) و طبرسي اين وصيت را چنين نقل مي كنند كه آن حضرت فرمودند در كنار فاطمه بنت اسد به خاك سپرده شوند. به اين وصيت عمل شد و پيكر مطهر امام حسن مجتبي(عليه السلام) در اين خانه به خاك سپرده شد. پس از آن حضرت، پيكر مطهر امام سجاد، امام باقر و امام صادق(عليهم السلام) در كنار جد بزرگوارشان امام حسن مجتبي(عليه السلام) به خاك سپرده شد كه اسناد و مدارك فراواني در اين زمينه وجود دارد.
ساخت حرم و بارگاه براي مراقد ائمه اطهار(عليهم السلام) از چه زماني آغاز شد و اين بارگاه چه ويژگي هايي داشت؟
ساخت حرم و بارگاه در بقيع در چند مرحله انجام شد. پس از بني اميه كه شيعيان در سخت ترين شرايط به سر مي بردند و حتي جرأت اظهار عقيده نداشتند، عباسي ها روي كار آمدند و در اين زمان بود كه شيعيان به آزادي هايي دست يافتند، تا جايي كه سفاح به حقانيت اميرمومنان(عليه السلام) اعتراف كرد. طبيعي است در اين شرايط و با برداشته شدن برخي موانع، شيعيان به ويژه سادات بني الحسن به تعمير و توسعه مراقد ائمه بقيع و تبديل خانه عقيل به حرم به عنوان يك وظيفه ديني و نماد مذهبي اهتمام ورزند. همچنين انتساب عباسي ها به عباس عموي پيامبر(صلي ا... عليه و آله) زمينه مناسبي را فراهم كرد كه به تعمير و توسعه بارگاه عموي پيامبر(ص) اقدام شود. متأسفانه درباره تغيير و تحولي كه تا قرن پنجم در اين حرم شريف به وجود آمده است، اطلاع دقيق و مستند تاريخي در دست نيست ولي با توجه به بحث هاي گذشته به يقين اين حرم در طول اين قرن ها مورد توجه مردم بوده است و در هر فرصت ممكن به تعمير و تجديد بناي آن اهتمام ورزيده اند. اما مرحله بعدي تجديد بناي حرم از قرن پنجم آغاز شد كه خوشبختانه اسناد و مدارك تاريخي زيادي در اين زمينه وجود دارد. طبق مدارك مسلم تاريخي، گنبد و بارگاه حرم ائمه بقيع(ع) كه از نظر استحكام و ارتفاع، ظرافت و زيبايي بر همه قبه هاي موجود در بقيع تفوق داشت و به مدت هشتصد سال سر بر آسمان مي سود و نظر مورخان و جهانگردان را به خود جلب مي كرد، به دستور «مجدالملك ابوالفضل اسعد بن محمد بن موسي البراوستاني القمي»، وزير بركيارق از سلاطين سلجوقي بين سال هاي ۴۸۶ تا ۴۹۸(هـ.ق) ساخته شد. در اين زمينه مورخ معروف ابن اثير درباره حوادث سال ۴۹۵(هـ.ق) مي گويد: «در اين سال امير مدينه منظور بن عماره حسيني دنيا را وداع گفت و او معماري را كه از اهالي قم بود و از سوي مجدالملك بلاساني براي ساختن قبه حسن بن علي و عباس عموي پيامبر در مدينه به سر مي برد، به قتل رساند.» همچنين مرحوم عبدالجليل قزويني در كتاب النقض مي گويد: «[ساخت] قبه حسن بن علي را كه عباس بن عبدالمطلب جدّ خلفا آن جا مدفون است مجدالملك فرموده است.» شايد بهترين راه براي به دست آوردن كيفيت اين بناي شريف و مشخصات آن مراجعه به ثبت مشاهدات و خاطرات مورخان و جهانگردان باشد. مشخصات «قبه اي بزرگ و سر به فلك كشيده و بسيار مستحكم» مشترك بين مشاهدات مورخان است؛ جهانگرداني همچون ابن جبير و ابن نجار در قرن هفتم و همچنين خالد بن عيسي البلوي المغربي و ابن بطوطه (جهانگرد معروف) در قرن هشتم.
چه دليلي باعث شد كه اين بارگاه شريف با آن قداست والا مورد هجوم و تخريب قرار گيرد و اين تخريب توسط چه كساني انجام شد و با چه انگيزه اي بود؟
يكي از آفات بزرگ و خطرناك تمام مذاهب و آيين ها، كج فهمي و تندروي ها و برداشت هاي اشتباه و انحرافي و به اصطلاح قرائت هاي خودساخته از دين است كه در مقاطع مختلف ميان پيروان همان مذاهب به وجود آمده و موجب تضعيف و تفرقه در آن مذهب شده است. از مصاديق و نمونه هاي بارز چنين انحراف فكري و برداشت هاي ناروا، گروه خوارج است. پس از چند قرن از ظهور خوارج يعني در آستانه قرن هشتم نمونه اي ديگر از اين انحرافات ظاهر شد و احمد بن تيميه در شام مطالبي را در مسائل مختلف اسلامي خلاف مسلمات اسلام و مخالف با فتاواي علما و پيشوايان به شكل سخنراني و مكتوب منتشر كرد. علما و دانشمندان از شام و مصر و بغداد در مخالفت با نظريه هاي او به ميدان آمدند و به نقد عقايد او پرداختند و بر انحراف و ارتداد او فتوا صادر كردند. ابن تيميه پس از چند بار زنداني شدن در مصر و شام، سرانجام در سال ۷۲۸(هـ.ق) در زندان دمشق از دنيا رفت. وضع به همين منوال بود تا اين كه در قرن يازدهم، در نجد حجاز فردي به نام محمد بن عبدالوهاب به ترويج و تبليغ عقايد ابن تيميه پرداخت. دلايل مختلفي باعث شد كه ابن وهاب در فعاليت هاي خود موفق شود. از جمله آن كه وي در شهر نجد به اظهار و نشر عقايد خود پرداخت كه مردم آن را افراد دور از تمدن و معارف تشكيل مي دادند اما ابن تيميه در مركز معارف ديني قرار داشت. همچنين با متهم كردن ديگر مسلمانان به كفر، مردم نجد به غارت و كسب ثروت تشويق شدند. فتاواي فقهي وهابيان كه موضوع اصلي بحث ماست، مشتمل بر چند مورد است. مهم ترين آن ها حرمت سفر براي زيارت مراقد پيامبران و صالحان و حرمت تبرك و توسل به آنان و ساختن حرم و بارگاه بر مراقد آن هاست. بر اساس فتواي وهابيان هر گونه توسل و تبرك جستن به ساحت پيامبران و ائمه اطهار عليهم السلام شرك و كفر و بت پرستي محسوب مي شود و موجب حلال شدن مال و جان چنين افراد است. مرحوم آيت ا... امين عاملي در كتاب خود درباره عقايد وهابيان مي نويسد: «اعتقاد وهابيان درباره عموم مسلمانان اين است كه مسلمين پس از ايمان به كفر برگشته اند و پس از توحيد به شرك گراييده اند. زيرا آنان در دين بدعت گذاشته اند و به جهت زيارت و تبرك جستن به انبيا و صالحين به كفر و شرك روي آورده اند، لذا جنگ با آنان واجب و ريختن خون آنان و تصرف اموالشان بر مسلمانان (وهابيان) حلال است» بر اين اساس بود كه آن ها به هر جا و به هر شهر و دياري دست مي يافتند قبل از هر چيز به تخريب مشاهد شريفه و بقاع متبركه مي پرداختند. وهابيان هنگام تسلط بر طائف و مكه مراقد جد و عموي پيامبر، حضرت خديجه همسر پيامبر و بسياري از اماكن مقدس را ويران كردند. وهابيان همچنين در ماه رمضان ۱۳۴۴(هـ.ق) وارد مدينه شدند و پس از گذشت چند روز در هشتم ماه شوال گنبد و بارگاه ائمه معصومين(عليه السلام) در بقيع را به كلي منهدم كردند و از اين حرم و مراقد به جز قطعه سنگ هايي كه در اطراف قبور نصب كردند، اثر و علامتي باقي نماند. به كارگراني كه اين عمل ننگين را انجام دادند، مبلغ هزار ريال مجيدي دستمزد پرداخت شد. تنها حرم مطهر پيامبر اسلام(صلي ا... عليه و آله) آن هم به دليل ترس از قيام مسلمانان جهان از تعرض و تخريب مصون ماند كه اگر اين ترس نبود حرم پيامبر اسلام(صلي ا... عليه و آله) پيش از ديگر بقاع مورد تعرض قرار مي گرفت. وقتي خبر هولناك ويراني بقاع و هتك حرمت نسبت به حرم شريف ائمه بقيع در كشورهاي اسلامي انتشار يافت، مسلمانان آن را مصيبتي عظيم و حادثه اي بس بزرگ اعلام كردند. تلگراف هاي اعتراض از سوي علما و مراجع و شخصيت هاي سياسي از عراق و ايران و هند و ديگر كشورها به سوي حاكمان حجاز سرازير شد. مجالس درس در حوزه هاي علميه تعطيل و مراسم عزاداري به عنوان اعتراض و سوگواري برگزار شد ولي چه سود كه اين حادثه بزرگ و تأسف بار به وقوع پيوست و اين آثار و ابنيه مذهبي و تاريخي كه سابقه بعضي از آن ها به بيش از ده قرن مي رسيد، به دست گروهي متعصب و متحجر با خاك يكسان شد. البته پس از آن وهابيان دست به مبارزه فرهنگي زدند تا وجود چنين مكاني را از منابع تاريخي حذف كنند.
]]>«سريال هاي تركيه يي» اين روزها به ميهمان تازه سفره سرگرمي بينندگان شبكه هاي ماهواره يي تبديل شده است. سريال هايي با حضور بازيگران جوان و خوش چهره، دكورهايي جذاب و رنگارنگ و داستان هايي كه لحظه يي هوش و عقل مخاطب را به حال خود رها نمي كند و گاه چندين ماه بي وقفه مخاطب را در ساعتي مشخص پاي صفحه تلويزيون مي نشاند تا تصاويري دلربا از كشور تركيه را مقابل چشمان او به نمايش بگذارد. موج فراگير پخش اين سريال ها در سال هاي اخير و تاثيرات مخرب فرهنگي آنها و نيز تناقض محتوايي آنها با واقعيت هاي جامعه تركيه موضوعي است كه در اين گزارش به آن پرداخته شده است. خبرنگار تركيه يي : اغلب افراد در جامعه تركيه به ارزش هاي اسلامي، ديني و ملي احترام مي گذارند اما متاسفانه رسانه هاي تركيه مردم را به سمت غرب گرايش مي دهند. به همين دليل فعاليت هاي رسانه يي زيادي عليه اين سريال ها در تركيه در حال انجام است تا درباره اين آثار به روشنگري پرداخته و مضرات تماشاي آنها را به مخاطبان و خانواده ها يادآوري كنند
از استانبول تهران تا استانبول تركيه
«استانبول» نام چهارراهي در تهران است كه با صرافي ها و دلارفروش هايش شهرت دارد. چند بوتيك فروش وسايل خارجي، سفارت انگلستان، سفارت تركيه و چندين مركز بزرگ خريد در اطراف اين چهارراه براي همه مردمي كه گهگاه از اين محدوده تردد مي كنند، مكان هايي آشناست اما «استانبول» واقعي شهري آسيايي- اروپايي در تركيه است كه براي سال هايي بسيار طولاني مقصد گردشگري ايرانيان بوده است. شهري كه بسياري ايرانيان خارج رفته حداقل يك بار در زندگي گذرشان به آنجا افتاده است و اغلب ايرانيان اروپارفته در مسير خود به قاره سبز از آن عبور كرده اند. استانبول سال هايي طولاني براي ايرانيان مكاني براي پرش به قاره اروپا بوده است. اين موضوع آنقدر پررنگ بوده كه در فيلم هاي مختلفي نيز به آن پرداخته شده است. «ديدار در استانبول»، «مزد ترس» و «آدم برفي»سه نمونه از آثار قديمي در اين زمينه است و سريال «مرگ تدريجي يك رويا» و فيلم سينمايي «بغض» دو نمونه از آثار جديدتر در اين عرصه هستند كه البته در تمام آنها تصويري نه چندان مطلوب از اين كشور و شهر ارائه مي شود. با رونق گرفتن شيخ نشين دوبي براي مدتي بازار توريستي استانبول سرد شد. در فيلم سينمايي «نقاب» ساخته كاظم راست گفتار صحنه يي وجود دارد كه در آن پارسا پيروزفر به امين حيايي پيشنهاد مي كند به دوبي بروند. امين حيايي مي پرسد: دوبي كجاست؟ و بعد ديالوگي ميان آنها رد و بدل مي شود كه در آن دوبي با استانبول مقايسه مي شود و پيروزفر خطاب به حيايي مي گويد: «دوبي از استانبول هم بهتره»! اما حالاچند سالي است استانبول در مسيري متفاوت از گذشته قرار گرفته است. اين كشور با بهره گيري از ابزاري به نام «سريال» رسانه هاي دنيا را تسخير كرده و موفقيت اقتصادي بي نظيري را براي خود رقم زده است. موفقيتي كه در آن شبكه هاي ماهواره يي فارسي زبان نيز بي تاثير نيستند.
بازاري براي فروش سريال هاي تركيه يي
اسفندماه هر سال در كشور تركيه بازاري با نام «ديسكوپ» برگزار مي شود. اين بازار بزرگ ترين بازار فروش محصولات تلويزيوني در منطقه و بزرگ ترين بازار آسيايي در اين زمينه است. در كنار اين بازار در جنوب شرقي آسيا هم بازاري با نام «atf» وجود دارد كه اقبال كمتري نسبت به آن وجود دارد و با رونق گرفتن بازار تركيه، موفقيت اقتصادي كمتري دارد. در بازار ديسكوپ هر سال يكي از پرفروش ترين اقلام فرهنگي «سريال هاي تركيه يي» هستند. اين وضعيت در بازار «ميپ» هم وجود دارد. اين بازار مهرماه و فروردين ماه هر سال در كشور فرانسه برگزار مي شود و در اين بازار اروپايي هم سريال هاي تركيه يي يكي از پرفروش ترين محصولات فرهنگي هستند. يكي از ايرانياني كه هر سال در اين بازارها شركت مي كند و تمايلي به بيان نام خود ندارد، در اين خصوص مي گويد: «در اين بازارها علاقه خريداران به سريال هاي تركيه يي را ديده ام. اين واقعيتي است كه مردم كشورهاي مختلف دنيا اعم از عرب ها، آسيايي ها و بخشي از مردم اروپا اين سريال ها را دوست دارند و فقط بازار امريكا از اين سريال ها در امان مانده است.» اين فعال عرصه خريد و فروش فيلم در ادامه اضافه مي كند: «بيشترين خريدار اين سريال ها كشورهاي عربي هستند. اين سريال ها به جنس سريال سازي عرب ها بسيار نزديك است. مثلادر سريال هاي تركيه يي و عربي «بازي هاي اغراق شده» وجه مشترك است. البته در كارگرداني، سريال هاي تركيه يي به سطح خوبي رسيده اند و فيلمنامه هاي آنها نيز حرفه يي تر شده است اما همچان بازي ها در كيفيت خوبي نيست.»
سريال هاي تركيه يي چگونه ساخته مي شوند؟
در كشور تركيه سريال هاي تركيه يي توسط شركت ها توليد نمي شود بلكه اين سريال ها توسط «شبكه هاي تلويزيوني» توليد مي شوند. خصوصي سازي شبكه هاي تلويزيوني در اين كشور باعث شده اين شبكه ها به ثروتي افسانه يي دست پيدا كنند و به واسطه اين سرمايه ها بتوانند سريال هاي خوب و سطح بالابسازند». «آك بلوت»، خبرنگار تركيه يي مقيم تهران درباره روند توليد اين آثار در كشور تركيه مي گويد: «ساخت اين سريال ها تقريبا از حدود 10 سال قبل در تركيه آغاز شد. در آن زمان ابتدا ساخت «نمايش هاي استوديويي» متداول بود كه اين سريال ها خيلي هم تاثيرگذار بود و با استقبال مواجه شد. مثلاسريال «كليد اسرار» يكي از اين آثار بود كه از سوي شبكه «stv» كه شبكه يي اسلامي بود، توليد و بعدها توسط شبكه هاي ديگر هم تقليد شد.» جست وجويي در صنعت سريال سازي تركيه نشان مي دهد در حال حاضر شبكه «atv» يكي از مهم ترين توليدكنندگان اين سريال هاست. در كنار اين شبكه «سامان يولو تي وي» هم شبكه ديگري است كه گرايشي اسلامي دارد و بيشتر سريال هاي اسلامي توليد مي كند اما از نظر توان مالي و ساخت سريال ضعيف تر از شبكه «atv» است. توليدات «سامان يولو تي وي» تقريبا با معيارهاي جامعه ايراني هماهنگي بيشتري دارد. در اين سريال ها زمينه هاي اخلاقي- اسلامي ديده مي شود. «كليد اسرار» يكي از محصولات همين شبكه است كه در 500 تا 800 قسمت توليد شده و صدا و سيما نيز آن را خريده و نمايش داده است. اين شبكه به اهل تسنن تركيه وابسته است و در آن سبك زندگي تركيه يي ترويج مي شود. طبق شنيده ها يك شبكه ايراني هم اخيرا سريال ديگري را از اين شبكه خريداري كرده كه قصه آن در حال و هواي كليد اسرار است اما به لحاظ ساختار و قصه چند سر و گردن بالاتر از آن است.
جم تي وي از راه مي رسد
شبكه ماهواره يي «جم تي وي» يكي از مهم ترين دلايل گرايش مخاطبان ماهواره به سريال هاي تركيه يي است. اين شبكه كه تا چند سال قبل صرفا موسيقي پخش مي كرد حالاگسترش پيدا كرده و در كنار كانال موسيقي شبكه يي هم براي پخش سريال هاي نمايشي دارد و قرار است در آينده يي نزديك توسعه پيدا كند و به چندين شبكه ديگر تبديل شود. طبق اطلاعاتي كه يكي از دست اندركاران اين شبكه كه مايل به ذكر نام خود نيست، در اختيار خبرنگار ما قرار مي دهد، بخش عمده يي از اين توسعه مرهون پخش سريال هاي تركيه يي در اين شبكه است. مدير اين شبكه يك ايراني به نام «س. ك» است كه سال ها در لندن زندگي مي كرد و حالاچند سالي است در دوبي مستقر شده است. او تاجر است و در سال هاي گذشته قصد داشت در مالزي و تركيه شبكه تلويزيوني راه اندازي كند اما حالاديگر در دوبي مستقر شده است. سريال هاي «نور و مهند»، «عشق ممنوع»، «عاصي»، «عشق و جزا» و... برخي آثار تركيه يي است كه تاكنون اين شبكه ماهواره يي پخش كرده است. طبق اطلاعات به دست آمده مدير اين شبكه سريال «عشق ممنوع» را به قيمت يك ميليون دلار خريد و هنگام پخش اين سريال چند برابر اين رقم را از راه پخش تبليغات به دست آورد. جالب است بدانيد اين سريال در رتبه بندي جهاني يكي از پربيننده ترين و پرفروش ترين سريال هاي دنيا بوده است.
تغيير سبك زندگي مردم كشورهاي عربي
«نور و مهند» يكي از اولين سريال هاي تركيه يي بود كه پخش آن در دنياي عرب موج عجيبي از علاقه مندي مردم به سريال هاي تركيه يي را به دنبال آورد. يكي از ايرانياني كه در سال 1388 در چند كشور عربي فعاليت داشته در توصيف اين مساله مي گويد: «در آن سال پخش سريال نور و مهند در چند كشور عربي باعث شد موج عظيمي از علاقه مردم نسبت به اين اثر به راه بيفتد. پخش اين سريال در ميان خانواده هاي عربي مشكلات فراواني را ايجاد كرده بود و حتي به جدايي زنان از همسران شان منجر شده بود. در يكي از كشورها مفتي اعظم فتوايي را درباره حرام بودن تماشاي اين سريال صادر كرد و در نقطه مقابل او، مردم عليه اين مفتي و فتواي او تظاهرات كردند! كار به جايي رسيد كه پخش اين سريال چنان علاقه يي در مردم چند كشور عربي نسبت به شخصيت «مهند» ايجاد كرد كه در آن كشورها تورهايي به مقصد تركيه برگزار شد كه هدف نهايي آن ديدن بازيگر نقش اصلي اين سريال يعني «مهند» بود! البته كار به همين جا ختم نشد و انحراف هاي ديگري هم در ادامه پخش اين سريال در اين كشورها به وجود آمد.» شخصيت فرهنگي ديگري كه در زمان پيش و پس از انقلاب تونس به اين كشور سفر داشته، در خاطره يي جالب درباره توصيف تاثير سريال هاي تركيه يي بر مردم كشور تونس مي گويد: « بعد از انقلاب تونس دو ماه در اين كشور بودم. تونس كشوري داراي ديكتاتوري بود كه از نظام سياسي حاكم در آن به شدت ضربه خورده بود. در اين كشور حتي مردمي كه تمايل هاي مذهبي هم نداشتند از حكومت دل چركين بودند. تونس كشوري بود كه در آن حجاب ممنوع بود. در اين كشور اگر فردي در طول هفته چند بار براي اداي نماز صبح به مسجد مي رفت، در فهرست كنترل دولت قرار مي گرفت. با چنين وضعيتي وقتي از آنها سوال كردم، دوست داريد بعد از تغيير نظام سياسي چه سيستمي در كشور شما حاكم شود، اغلب آنها مي گفتند: ما دوست داريم شبيه تركيه شويم! قاعدتا مردم يك كشور نمي توانند با شنيدن سخنراني مسوولان كشوري مانند تركيه آرزو كنند شبيه آن كشور شوند يا اينكه كشته شدن ترك ها در كشتي توسط صهيونيست ها نمي تواند مردم تونس را به چنين كشوري علاقه مند كند. نكته جالب اين بود كه آنها صرفا به واسطه تماشاي سريال هاي تركيه يي علاقه مند به سيستم حكومت چنين كشوري شده بودند. آنها با ذكر مثال هايي از اين سريال ها مي گفتند: اين خيلي خوب است كه در تركيه همه آزادي دارند و هر كس مي خواهد دين دارد و هر كس نمي خواهد هم مسائل ديني را رعايت نمي كند و اين مساله نيز مشكل ساز نمي شود. اين موضوع برايم جالب شد و به واسطه همين مساله به خانه هاي بسياري از آنها رفتم و ديدم اغلب آنها سريال هاي تركيه يي تماشا مي كنند: به ويژه در ماه رمضان كه زمان اوج پخش اين سريال هاست، سايت هاي اينترنتي زيادي اين سريال ها را ضبط مي كنند و روز بعد براي دانلود مي گذارند.»
سريال صادر كنيد، پول بياوريد
سريال هاي تركيه يي بيش از 10 سال است كه در صدر محصولات صادراتي اين كشور قرار گرفته اند. اين همان مسيري است كه در حال حاضر شبكه ايراني آي فيلم در پيش گرفته و تلاش مي كند با پخش سريال هاي ايراني، تصوير موجود از كشورمان در ذهن مردم عرب را تغيير دهد. سريال هاي تلويزيوني اين روزها به ابزار جديدي در جنگ رسانه يي تبديل شده اند و وقتي مخاطبان با چنين آثاري بمباران مي شوند، به مرور زمينه بيشتري براي جذب فرهنگ آن كشور در آنها ايجاد مي شود. فرقي هم نمي كند مخاطب ايراني از كشور تركيه سريالي مانند «عشق ممنوع» را كه اثري كاملابي اخلاق است ببيند يا اثري مانند «عاصي» كه سريالي با مضمون روستايي است. پخش هر سريالي مي تواند در ذهن مخاطبان كنجكاوي ايجاد كند و آنها را به آن فرهنگ علاقه مند كند و حتما هم نبايد اين محصول سريالي فاخر باشد! بر مبناي همين استدلال است كه مسوولان كشور تركيه به سازندگان چنين سريال هايي امكان و اجازه ساخت سريال هايي را مي دهند كه در آن تصويري بسيار منفي از كشور تركيه ارائه مي شود. تركيه نيز مانند امريكا به اين نتيجه رسيده است كه اشكالي ندارد كه مثلادر سريالي دختران جوان اين كشور بي وفا، مردان خيانتكار و پليس فاسد جلوه داده شود. فقط كافي است سريالي جذاب ساخته شود و پس از آن در سيستم فروش جهاني، بازاريابي خوبي براي اين سريال ها شود و در دنيا به فروش برسد و سود كلاني نصيب سازندگان اين سريال ها كند. نكته مهم درباره سازندگان اين سريال ها هم اين است كه هيچ كدام تعلق خاطري به جامعه مسلمان و حتي شخصيت هاي ملي گراي تركيه ندارند. آنها اصولاآدم هاي مذهبي نيستند و طبق اطلاعات به دست آمده افرادي كاملالاييك اند كه اروپايي فكر مي كنند و صرفا به دنبال كسب سود هستند.
بازاريابي: نقطه قوت سريال هاي تركيه يي
به گفته يك كارشناس فروش فيلم و سريال، فروش فيلم و سريال در دنياي امروز يكي از تجارت هاي پرسود است. اين فعاليت در مدت زماني 5 ساله با فعاليتي متمركز مي تواند به موفقيت منجر شود. برخلاف ايران كه در فروش سريال هايي مانند مريم مقدس و يوسف پيامبر بر اساس يك موج عمل مي كند، در تركيه اين روند با دقت زيادي پيگيري شده است. سازندگان اين سريال ها با رعايت معيارهاي جهاني موفق به عرضه جهاني اين سريال ها شده اند. درباره ارقام و هزينه هاي فروش اين سريال ها نيز اطلاعات جالبي وجود دارد. معيار خريد سريال هاي خارجي در دنيا «ساعت تلويزيوني» است. ساعت تلويزيوني بين 40 تا 45 دقيقه و گاهي 66 تا 70 دقيقه است. يعني يك سريال ممكن است 40 تا 70 دقيقه باشد و بر مبناي يك ساعت رقم مشخصي پرداخت شود. رقم پرداختي براي هر ساعت هزار دلار است كه خريداران انگليسي پرداخت مي كنند. اما رايت عربي سريال هاي تركيه يي بسيار بالاو گاهي از ساعتي 7 تا 10 هزار دلار در نوسان است. درباره برخي سريال ها نيز رايت آنها ساعتي تا 15 هزار به كشورهاي عربي فروخته شده است. اما شبكه هاي ايراني و به ويژه شبكه هاي ماهواره يي ايراني رايت اين سريال ها را بسيار ارزان تر تهيه مي كنند. علت هم اين است كه اين شبكه ها به جز ايران، افغانستان و تاجيكستان در كشورهاي جهان مشتري ديگري ندارند و به همين دليل رايت آنها گاهي ساعتي هزار دلار هم فروخته مي شود. درباره شبكه هاي صدا و سيما نيز اين رقم در همين حدود است. مثلاهر قسمت سريال جومونگ 1200 يورو خريداري شد كه رقم نسبتا اندكي براي يك سريال خارجي است.
ميزان تطبيق سريال هاي تركيه يي با فرهنگ تركيه يي
يك بررسي ميداني نشان مي دهد تصويري كه اغلب مخاطبان سريال هاي تركيه يي با تماشاي اين سريال ها پيدا مي كنند تصويري كاملافانتزي و تخيلي است. در اغلب اين سريال ها بازيگران لحظه به لحظه لباس عوض مي كنند، همه خانه ها مجلل و زيباست و با مبلماني زيبا و متنوع شكل گرفته است. در سريال هاي تركيه يي عشق هاي پيچيده زيادي ديده مي شود. مثلادر يكي از اين سريال ها گروهي مافيايي با هم ارتباط دارند. همسر يكي از اين چهره هاي مافيايي گروه را لو مي دهد و در نهايت با مرد ديگري كه عضو اين گروه است، فرار مي كند. در سريال ديگري مرد قهرمان قصه همزمان با زن عمو و دخترعموي خود ارتباط دارد و چند ارتباط ديگر هم با زنان ديگر دارد. اما آيا جامعه تركيه چنين جامعه افسارگسيخته يي از نظر معيارهاي اخلاقي است؟ آيا در چنين جامعه يي خيانت و ارتباط عشقي خارج از عرف تا اين اندازه فراگير است؟ آيا در جامعه لوكس و مدرن اين كشور تا اين اندازه بي اخلاقي وجود دارد «آك بلوت» خبرنگار تركيه يي مقيم تهران با رد هرگونه شباهت ميان فضاي اين سريال ها با جامعه واقعي تركيه مي گويد: «در هر جامعه يي اتفاق هايي رخ مي دهد كه اساسا عموميت ندارد و به همين دليل هم نيازي به طرح آنها در ابعاد جهاني نيست. به عنوان يك خبرنگار بارها در خبرهاي نشريات ايراني اخبار تلخي را مي خوانم كه در حوزه حوادث رخ مي دهد اما هيچ كدام از اين اخبار در قالب فيلم و سريال به تصوير كشيده نمي شود. علتش هم اين است كه طرح چنين مواردي مي تواند ضررهاي مادي و معنوي مختلفي داشته باشد اما متاسفانه در تركيه سريال هايي توليد شده كه تصويري مغرضانه از جامعه تركيه ارائه مي كند و در آن غربگرايي، همجنس خواهي، اهانت به خانواده و... نمايش داده مي دهد. همه اين آثار توسط كارگردان ها و بازيگراني ساخته مي شود كه به دنبال ترويج غربگرايي و لاييسم هستند. البته گاهي نيز تمايل دارند با نشان دادن اين مسائل خود را روشنفكر و آزادانديش معرفي كنند اما واقعا چنين مسائلي در جامعه تركيه رواج ندارد و حتي جامعه تركيه نيز نسبت به چنين تصويري معترض است ولي متاسفانه در اين كشور كنترلي روي سريال ها و برنامه هاي ساخته شده وجود ندارد.» اين خبرنگار ترك در ادامه اضافه مي كند: « اغلب افراد در جامعه تركيه به ارزش هاي اسلامي، ديني و ملي احترام مي گذارند اما متاسفانه رسانه هاي تركيه مردم را به سمت غرب گرايش مي دهند. به همين دليل فعاليت هاي رسانه يي زيادي عليه اين سريال ها در تركيه در حال انجام است تا درباره اين آثار به روشنگري پرداخته و مضرات تماشاي آنها را به مخاطبان و خانواده ها يادآوري كنند.» او در ادامه اضافه مي كند: «حتي جامعه ملي گرايي تركيه هم به محتواي برخي از اين سريال ها اعتراض دارند و گاهي تماشاي آنها را تحريم مي كنند. مثلااخيرا سريالي در تركيه ساخته شده كه در آن يكي از پادشاهان عثماني علاقه مند به زنان و دختران جوان نشان داده شده و چنين سريالي با اعتراض شديد ملي گرايان مواجه شده است. من شخصا به عنوان يك فرد اهل اين كشور حتي از پخش بسياري از اين سريال ها اطلاعي ندارم اما گاهي در ايران از سوي مردم درباره اين سريال ها و زمان پخش آنها مورد سوال واقع مي شوم.» «آك بلوت» در پايان اضافه مي كند: «در تركيه حدود 300 شبكه تلويزيوني فعاليت مي كند اما پخش فيلم و سريال دست اسلامگرا و ملي گرا نيست و عملاطيف متمايل به غرب در اين زمينه فعاليت دارند. ترويج مُد، لباس، مبلمان و. . . هم از اهداف تجاري پنهان در پشت ساخت اين سريال ها است اما شبكه هاي اسلامي نيز در اين سال ها وارد عرصه فعاليت شده اند و مثلاشبكه يي به نام «هلال» توانسته در جمع 300 كانال رتبه يي بين 28 تا 34 را به دست بياورد». سريال عاصي نيز سريال ديگري بود كه پخش آن در سال گذشته با اقبال فراواني از سوي مخاطبان مواجهه شد. داستان اين سريال در فضايي روستايي اتفاق مي افتاد و روستاييان را بسيار مدرن به تصوير كشيده بودند اما آيا واقعا اين تصوير در تركيه عموميت دارد؟ يك ايراني ساكن در اين كشور به خبرنگار ما مي گويد: «روستاهاي تركيه خيلي شبيه به روستاهاي ايران است و اساسا چنين چيزي نيست كه اهالي روستايي با اتومبيل هاي مدل بالادر روستا تردد كنند». او در ادامه درباره شباهت فضاي سريال هاي تركيه يي با واقعيت اين جامعه مي گويد: «برخلاف تصويري كه مثلااز استانبول در سريال هاي تركيه يي ارائه مي شود، اين شهر، شهر غمگيني است. مردم هنوز بين اروپايي بودن و آسيايي بودن در نوسان هستند. البته خيلي متمدن شده اند و از دهه 80 كه اين كشور به قدرت اقتصادي تبديل شد، حتي مردم كوچه و بازار اعتماد به نفس پيدا كرده اند ولي اين مردم به شدت مذهبي هستند و حتي در شهرهاي بزرگي مثل ازمير، استانبول و آنكارا مردم بسيار مذهبي هستند و اين گرايش در شهرهاي ديگر حتي شديدتر است». آنچه به نظر مي رسد در اين ميان قطعيت دارد، اين است كه تركيه مدل زندگي و سياست مورد علاقه خود را از طريق سريال هايش به كشورهاي ديگر و به ويژه كشورهاي عربي صادر مي كند. سكولارسيسم، تساهل و تسامح در رفتارهاي اجتماعي، اولويت اقتصاد بر مسائل ديني و... برخي از اين موارد است كه نمايش پي در پي آن در سريال هاي تركيه يي سبب شده تا اين روزها شهري مثل استانبول به مقصد مورد علاقه تمامي توريست هاي عربي تبديل شود. در همين زمان كه اين گزارش را مي خوانيد، شبكه هاي فارسي زباني كه سريال هاي تركيه يي را پخش مي كنند شروع به پخش تبليغات مربوط به فروش آپارتمان در تركيه كرده اند. مشتريان و خريداران اين آپارتمان ها اقامت كشور تركيه را دريافت مي كنند و حتي هزينه بليت رفت و برگشت آنها به تركيه نيز از سوي اين شركت پرداخت خواهد شد. با كمي تامل مي توان دريافت كه تركيه يي ها حالاپس از چند سال سرمايه گذاري، راه خالي كردن جيب هاي ايرانيان را پيدا كرده اند و براي فروختن آپارتمان هاي خود و جذب سرمايه هاي سرگردان ايراني راهي تازه پيدا كرده اند. اما هركس كه آپارتماني در تركيه مي خرد بايد بداند اين كشور شباهت زيادي به تصويري كه در سريال ها ديده ندارد. شايد فيلم «بغض» ساخته رضا درميشيان تصويري واقعي تر از استانبول باشد تا سريالي مانند عشق ممنوع!
]]>منبع: بوزفيد
]]>
هنگامي كه سپاهيان مغول به مرزهاي دولت اتابكان آذربايجان رسيدند، اتابك ازبك بر قرهباغ فرمان ميراندند. اتابك با مغولان مماشات كرد و مغولان گزندي به قلمرو او نرساندند. |
هنگامي كه سپاهيان مغول به مرزهاي دولت اتابكان آذربايجان رسيدند، اتابك ازبك بر قرهباغ فرمان ميراندند. اتابك با مغولان مماشات كرد و مغولان گزندي به قلمرو او نرساندند. چندي بعد سلطان غياث الدين پسر سلطان محمد خوارزمشاه، با نيروي بسيار از راه رسيد. اتابك با او نيز از در دوستي درآمده و حكومت خود را از خطر در امان نگهداشت. در 622 ق گرجيان به قرهباغ هجوم برده و به قتل و غارت مردم پرداختند. چندي نگذشت كه سلطان جلالالدين پسر ديگر سلطان محمد خوارزمشاه، به قلمرو اتابك حمله كرد و تبريز را تصرف نمود. اتابك به گنجه گريخت. گرجيان كه ميدانستند سلطان به سرزمين آنها يورش خواهد كرد، پيشدستي كرده و با 70 هزار سپاهي به قرهباغ هجوم آوردند ولي سلطان جلالالدين آنان را شكست داد. سلطان پس از ازدواج با ملكة اتابك ازبك، به قرهباغ حمله كرده و سپس به سوي گنجه روان شد. گنجه در آن زمان پايتخت ارّان بود و اتابك در آنجا ميزيست. اتابك از گنجه گريخت و با شنيدن خبر ازدواج همسرش با سلطان، از غصه در دژ النجق درگذشت. بدين ترتيب عمر دولت اتابكان پايان يافت و قرهباغ دورهاي از آرامش را پشت سر گذاشت. مدتي بعد زماني كه سلطان در همدان بود، به او خبر دادند كه گروهي از مردم آذربايجان و ارّان به هواخواهي اتابك شورش كردهاند. سلطان، وزير خود شرفالملك را با اختيارات كامل روانه نموده و همة آذربايجان و ارّان را به فرمان او واگذار كرد. شرفالملك شورش را سركوب كرده و دژهاي بزرگ را از شورشيان پس گرفت. ديري نگذشت كه شرفالملك به بهانة گرفتن ماليات، به چپاول قرهباغ پرداخت. سپاهيان او مردم را غارت كردند و ستم فراواني بر آنان روا داشتند ولي ناگاه مردي به نام حاجبعلي با ياران خود، سپاه شرف الملك را فراري دادند. شرفالملك به تبريز گريخت و چون از حركت حاجبعلي به سوي تبريز آگاه شد، به ياري چند نفر از اميران سلطان، حاجبعلي را در 625 ق شكست داده و شورشها را سركوب كرد. شرفالملك دژهاي ارّان را مستحكم كرده و پنهاني براي رسيدن به قدرت تلاش ميكرد. سرانجام شرفالملك به نزد سلطان فراخوانده شده و به قتل رسيد. پس از مرگ سلطان جلال الدين در نيمة شوال سال 628 ق، سپاهيان مغول حملات خود را از سر گرفتند. مردم قرهباغ سرسختانه ايستادگي كردند. مغولان به كشتار مردم پرداخته و بسياري از خانهها را ويران كردند. برخي مردم قرهباغ نيز از ترس به كوهستان گريختند. ابن اثير تاريخ نگار عرب مينويسد: «برخي از مغولان وارد آذربايجان و ارّان شدند و در مدتي كمتر از يكسال غارت و ويراني برجاي نهادند و بسياري از مردم را نابود كردند و برخي نيز فرار كردند و جان خود را خلاص نمودند.» هنگامي كه مغولان به قرهباغ روي آوردند، دولت خاچين در قسمت كوهستاني اين سرزمين به رياست حسن جلالي برقرار بود. وي مشهورترين حاكم اين دولت بود كه از سدة 6 در منطقه قدرت داشتند. در زمان حسن جلالي مرزهاي اين دولت گسترش يافته بود. اگرچه خاچين دولتي وابسته بود، ولي در زمان حسن نشانههايي از استقلال در آن ديده ميشد. حسن چند قلعة دست يافتني مانند قلعة هاترك (روستاي حسن ريز شهرستان آغدره)، خاچين قالا (روستاي دوشانلي شهرستان آغدره)، لاچين قالا (در شهرستان كلبجر بر كنار راه بردع – ايستي سو) و خوخانابرت (نام ديگر اوغلان قايا و يا شاه ياشايان قالا در شهرستان آغدره) و .. را در دست داشت. مغولان ابتدا به خوخانابرت هجوم آوردند. حسن جلالي براي مقابله با آنان به مشاوره پرداخت. مغولان چون دست يافتن برقلعه را دشوار ديدند، پيكي نزد حسن فرستاده و پيشنهاد صلح كردند. حسن پيشنهاد آنان را پذيرفت و هدايايي گرانبها نزد آنان فرستاد و خود نزد جرماغون فرمانده مغولان رفت. سردار مغولان او را به گرمي پذيرفته و قول داد لطمهي به سرزمين او نرساند به شرط اينكه حسن به او كمك نظامي كند. اين دوستي ديري نپاييد. دستة بزرگي از مغولان به قرهباغ حمله كردند و در پايان 1240مهمترين قلعه يعني قلعة لاچين را محاصره كردند. طبق گفتة كيراكوس گنجهاي، مهم ترين جنگ حيات قرهباغ در اين زمان رخ داد. در اطراف قلعه زمين از اجساد مردگان پر شد. آب رودخانة ترتر رنگين شد. روي صخرهها خون بسيار بود. (كه به همين مناسبت اين قلعه را قانلي قايا ناميدندو بعدها از استخوان مردگان گويا كوهي به وجود آورده بودند). كار محافظت از قلعه را آرزوخاتون مادر حسن جلالي و خواهر ايوانه و و زكريا (دولتمدار دربار تامارا پادشاه گرجستان) برعهده داشتند. يورش مغولان، پايههاي هستي مردم را نابود كرد. كشتزارها به چراگاه تبديل شدند و شهرهاي بزرگ ويرانههاي بزرگ شدند. اثرهاي هنري، كتابخانههاي پربار، كاخها، روستاها و مسجدهاي فراواني ويران شدند. شبكههاي آبياري كهنسال زيرسم اسبان مغول نابود گرديدند. گنجه مركز قرهباغ در 1235م به دست مغولان افتاد. بار پيشين آنان با گرفتن مقداري پارچه از آن گذشته بودند ولي اين بار شهر را ويران كردند. حسن جلالي سعي داشت به هر وسيلة ممكن با مغولان توافق كند. او حتي دخترش رزوكان را به عقد بورانويان پسر جرماغون درآورد. در 1243 حسن جلالي با سپاه خود به باتو سردار مغولان ياري رساند و در جنگ او با سلطان غياث الدين كيخسرو شركت كرد. در اين زمان او اعتماد مغولان را جلب كرد. در 1251 حسن جلالي به نزد باتي سارتاك پسر خان آلتون اردو رفت. او را با احترام پذيرفتند. او توانست قلعههايي را كه از دست داده بود، مانند جربرد، قارقار و آكانا را به دست آورد. حسن جلالي به همراه سارتاك به مغولستان رفت. او در نامهاي مينويسد: «حسن جلال الدوله با خانوادة خود براي كشورم نزد پادشاه كشور سواران شرق رفتم. من و همسرم ميناخاتون و پسر خداداديام آتابيگ به پايان دنيا به طرف شمال غرب رفته و به نزد منگوقاآن رسيديم. پس از 5 سال اقامت در آنجا به وطن بازگشتيم. پسر و همسرم به خانه بازگشته و من به تبريز آمدم.» منگوقاآن براي تأمين جاني حسن جلالي ضمانت نامهاي مخصوص صادر كرد. چون حسن بازگشت، ارغون به بهانهاي او و چند تن از خويشاوندانش را اسير كرد. رزوكان براي آزادي پدر دستهاي تشكيل داد و شبانه به سوي مغولستان راهي شد. ارغون كه از اين اقدام خبردار شد تا زمان رسيدن او به مغولستان، فرمان مرگ حسن جلالي را صادر كرد. طبق نوشتة سالنامهها، حسن جلالي را درغل و زنجير به قزوين بردند. در آنجا او را تكه تكه كرده و به وضع فجيعي كشتند. اين حدثه در 1261 اتفاق افتاد. يك مسلمان جسد حسن جلالي را در چاهي نگهداشته و سپس او را به آتابيگ تحويل داد. آتابيگ نيز جسد را در معبد خزنه داغ كه خود حسن ساخته بود، در اراضي روستاي ونگ در شهرستان آغدره كنوني به خاك سپرد. بدن ترتيب حكمراني خاچين رو به ضعف نهاد. در دورة حسن ساختمانهاي زيادي در قرهباغ ساخته شد. مخيتارقوش در نزد او ميزيست و در آنجا كتاب «مجله» را كه يك منبع تاريخي است، نوشت. در سنگ نبشته هاي گانزاسار (خندزرپسدتان كنوني) متعلق به 1240م نوة حسن جلالي (كه وي نيز حسن جلالي نام داشت) خود را چنين ميشناساند: «من، بندة حقير خدا، جلال تولي حسن فرزند واختانگ، نوة حسن كبير، پادشاه مطلق سرزمين مرتفع و وسيع آرتساخ و خاچن كه داراي سرحدات زيادي است، ميباشم.» در 660 ق قوبيلاي قاآن خاقان مغول، همة سرزمينهاي ميان جيحون تا مصر و شام را به هلاكو واگذار كرد. هلاكو نيز اين سرزمينها را ميان پسران و سرداران خود تقسيم كرد. قرهباغ جزء قلمرو يشموت(اوشوموت) پسر هلاكو شد. پس از مرگ هلاكو، فرمانروايي به پسر بزرگش اباقاخان رسيد و او در سال 663 ق برادرش يشموت را ابقاء كرد. اباقاخان زمستانها را در قرهباغ و بغداد و تابستانها را در قرهداغ ميگذراند. در 664 ق / 1266 م نوقاي يكي از سرداران مغول، با سپاهي از گذرگاه دربند گذشت و به ارّان حمله كرد. يشموت سپاه نوقاي را در 20 صفر 664 ق شكست داد. چندي بعد بركاي نوة چنگيزخان، با 300 هزار سپاهي از گذرگاه دربند گذشت و به كنار كور آمد. اباقاخان در قرهباغ به جنگ او شتافت ولي چون او را نيرومندتر ديد، عقب نشيني كرد و به ساختن استحكامات در كنار ارس و كور پرداخت. بركاي به تاخت و تاز در ارّان و گرجستان پرداخت ولي سپاهيان او پس از مرگش به دشت قپچاق بازگشتند. اباقاخان تعلق خاطر ويژهاي به مسيحيت داشته و ارتباطات خوبي با امپراتور روم و ارمنيان برقرار كرده بود. در نتيجه مغولان به ويژه منگوتيمور پسر بركاي خان پادشاه قپچاق و بيبرس حاكم مصر برعليه او متحد شدند. از اين رو بيشتر اوقات اباقاخان به لشكركشي و مبارزه ميگذشت. قرهباغ نيز كه در نزديكي پايتخت اباقاخان (تبريز) قرار داشت، نميتوانست از اين مسئله بركنار باشد. سلطان احمدتگودار سومين ايلخان مغول، در سال 681 ق/1283 م حكومت خراسان، مازندران، عراق، ارّان و آذربايجان را مستقلاً و سرزمينهاي روم را با ياري پادشاهان سلجوقي، به خواجه شمسالدين صاحب ديوان جويني واگذار كرد. او تلاش فراواني براي نيروبخشيدن به اسلام انجام داد و از اين رو خشم سرداران مغول را برانگيخت. بر اثر آزار و اذيت آنان، خواجه شمسالدين بركنار شد و چندي بعد او را در نزديكي اهر كشتند. ارغون در 681 ق خانوادة عطاملك جويني را مورد آزار و شكنجه قرار داد. حتي جسد نايب عطاملك را كه تازه مرده بود، از قبر بيرون آورده و در راه انداخت. چون خبر به عطاملك در قرهباغ رسيد، از زيادي اندوه در 4 ذيحجة 681 ق درگذشت. ارغون ايلخان مغول پس از قتل خواجه شمسالدين جويني به قرهباغ رفته و در آنجا آبش خاتون آخرين پادشاه سلسلة اتابكان فارس زوجة منگوتيمور را محاكمه كرد. او نيز زمستان را در قرهباغ سپري ميكرد. ارغون زمستان 689ق را در قرهباغ بود. در زمستان سال بعد به عارضة خطرناكي مبتلا شد. در اثناي مداوا دارويي به او دادند كه موجب وخامت حالش شد و در روز شنبه 7 ربيع الاول 690ق/ 10 مارس 1291 در قرهباغ درگذشت. جسد او را در نزديكي سجاس زنجان به خاك سپردند. غازانخان هفتمين ايلخان مغول، در 10 ذيحجه 694 ق وارد تبريز شد و به مقام ايلخاني رسيد. او ابتدا دستور داد كه مغولان بايد دين اسلام را بپذيرند. به دستور او كليساها، كنيسهها، بتخانهها و آتشكدهها ويران شد. او سپس به قرهباغ آمده و در آنجا قورولتايي (كنگره) از شاهزادگاه و خاتونهاي مغول تشكيل داده و براي سلطنت خود از آنها تضمين گرفت. او بارديگر جلوس نموده و جشنها برپا شد. او سپس از اميرنوروز خواست تا در اين روز مبارك از او چيزي بخواهد. اميرنوروز درخواست كرد كه سلطان امركند كه از آن پس در آلتمغاها (كه به مغولي يعني مُهر سرخ و عبارت از مُهر مربعي بوده است كه بر روي فرمانها با مركب سرخ ميزدند)، كلمة شهادتين نوشته شود. به فرمان غازانخان در آغاز فرمانها و نامهها بسم الله الرحمن الرحيم نوشتند. نيز خواجه صدرالدين احمدخالدي زنجاني به وزارت يعني صاحبديواني رسيد. در سل 1298 اميرنورين به منظر محافظت از دربند راهي اران شد. وي تا سال 1303م در آن منطقه بود. چون اران يك حوزة لشكري بود، ايلخان غالباً در قرهباغ بود. چينگ سانك پولاد نمايندة دائمي قاآن در دربار ايران نيز در سراي منصورية اران مستقر بود. در زمان غازانخان نيز تقابل ميان عناصر مغولي، مسلمان و مسيحي ادامه يافت و بيشتر اوقات جنگهاي شديدي رخ ميداد. با اين حال ستم فراواني بر مردم روا ميشد و آنان را به شورش واميداشت. مغولان شورشها را سركوب ميكردند و روستاييان را به كوهها فراري ميدادند. غازانخان در سال 701 ق/ 1303 م، فرماني صادر كرد كه طي آن روستايياني كه در 30 سال از زمينهاي خود گريختهاند، وادار به بازگشت ميشدند. اولجايتو هشتمين ايلخان، كه دركودكي به نام نيكلا غسل تعميد يافته بود، پس از مسلمان شدن نام محمد يافت. او به تشويق خراسانيان مذهب حنفي اختيار كرد. در اين زمان تقابل ميان حنفيان و شافعيان شدت يافته و مباحثات ميان عالمان آن مذاهب، به سخنان ركيك آلوده شده بود. سلطان محمد با تلاش عالمان شيعه (علامه حلّي و پسرش فخرالمحققين) به تشيّع درآمد و از طرف شيعيان خدابنده و از طرف سنّيان خربنده ناميده شد. سلطان محمد دستور داد تا مذهب شيعه در همه جاي قلمرو او رواج يابد. براي اجراي اين دستور مأموراني به شهرهاي مختلف فرستاده شد. قاضيان در شهرهايي مانند اصفهان و شيراز از فرمان او سرباز زدند. به دستور ايلخان، آنان را دستگير و به قرهباغ آوردند. او دستور داد تا يكي از قاضيان را جلوي سگهاي درّندة درشت پيكر بيندازند. سگها برخلاف انتظار، قاضي مجدالدين شيرازي را بو كشيده و دُم خود را به او ماليدند. ايلخان از كردة خود پشيمان شد و از شدّت او در رواج مذهب تشيّع كاسته گرديد. قرهباغ از نخستين سرزمينهايي بود كه اين مذهب به سرعت جايگاه ويژهاي در آن به دست آورد. در 1313 م فخرالدين احمد تبريزي متصدي امور اران و آذربايجان شد. پيشتر ملك صدرالدين تبريزي در زمان ارغون، اميرتومان اران و آذربايجان بود. در 1314 اميرجوانبخت براي حفاظت دربند به شيروان اران اعزام شد. در 715 ق / 1317م مردم قرهباغ به همراه چند منطقة ديگر در حكم خواجه تاجالدين عليشاه درآمدند. در سال 718 ق/ 1320 م ازبكخان پادشاه دشت قپچاق، با سپاهي بيشمار به قفقاز حمله كرد. به فرمان ايلخان، امير ايسن قتلغ راهي قرهباغ شد ولي در بين راه درگذشت. ايلخان و ارتش اصلي او در اين هنگام در قرهباغ بودند. او اميرچوپان را با سپاهي براي جنگ با شاهزاده ميسور به مازندران گسيل كرده بود. هنگامي كه اميرچوپان به بيلقان رسيد به او خبر دادند كه سرداران ايلخان از برابر ازبكخان عقب نشستهاند. ازبكخان در حالي به قرهباغ نزديك ميشد كه لشكر ايلخان پراكنده بود. ايلخان با يكي از دو هزار سوار از قرهباغ حركت كرده و به كنار رود كور آمد. او فرمان داد تا همة سپاه در كنار آب مانند خط راستي جاي گيرند تا در نظر دشمن بيشتر ديده شوند. سپاه ازبكخان در آنسوي رود كور اردو زده بود. اميرچوپان از رفتن به مازندران منصرف شده و با بيست هزار سوار برقآسا خود را به ايلخان رسانيد. ازبكخان با مشاهدة اين وضع، فرمان عقب نشيني صادر كرد. ايلخان مغول، زمستان را در قرهباغ ميگذرانيد و از اين رو قرهباغ به هنگام حكومت او، رو به آبادي نهاد و اهميت ويژهاي كسب كرد. از آنجا كه ابوسعيد پادشاهي بخشنده، دلاور و دانش دوست بود، به هنگام زمامداري او دانش و ادبيات رونق گرفت و زخمهاي مردم قرهباغ رو به بهبودي نهاد. قرهباغ از آنجا كه همه ساله ايلخان را در خود ميپذيرفت، از امنيت خوبي برخوردار بود. بسياري از فرمانهاي ايلخان در قرهباغ صادر ميشد و اين منطقه شاهد رويدادهاي تاريخي مهمي بود. مثلاً هنگامي كه ايلخان در قرهباغ فرمان قتل اميرچوپان را صادر كرد، اميرچوپان از مأموري كه فرمان قتل او بود، درخواست كرد تا سرش را از بدن جدا نكند بلكه يك انگشت او را (كه دوسر داشت) بريده و نزد ايلخان ببرد. درخواست او پذيرفته شد و انگشت اميرچوپان را به قرهباغ آوردند. ايلخان در محرم 728 ق /1330 م فرمان داد كه انگشت را در بازار قرهباغ آويختند تا براي همه عبرت باشد. در پايان 735 ق /1337م ازبكخان بار ديگر به قفقاز حمله كرد. ايلخان، وزير خود خواجه غياثالدين را به جنگ او فرستاد. خواجه غياثالدين تازه به قرهباغ رسيده بود كه ايلخان نيز با لشكري انبوه به او پيوست. هنگامي كه ايلخان به قرهباغ رسيد، موسم قشلاق نبود. او از گرمي هوا بيمار شد و در 736 ق درگذشت. به گفتة باكيخانوف «در قطعه تاريخ وفات او را معاصرينش در قراباغ نوشتهاند چون غالباً قراباغ در سر شيروان بوده باين سبب در كتب تواريخ نام شيروان اشتهار يافته است.» هفتصد و سي و شش از هجرت عرب در شب سيزده از ماه ربيع الاخــر بوسعيد آنشه والاگهــر اعـــدل عــدل از قراباغ بفردوس برين شد حاضر پس از ابوسعيد، اَرپاگاوُن ايلخان شد. در اين زمان پادشاه قپچاق تا نزديكي قرهباغ پيش آمده بود. ارپاگاون در جنگي خونين او را شكست داده و خود به تبريز بازگشت. از سال 738 ق/ 1340 م قرهباغ به دست اميرشيخ حسن كوچك نوة اميرچوپان افتاد. او ساتيبيگ دختر اولجايتو را ظاهراً به عنوان ايلخاني برگزيد ولي باطناً فرمانرواي واقعي خود او بود. در اين زمان اميرشيخ حسن كوچك براي دفع شيخ حسن بزرگ عازم قزوين شد. شيخ حسن بزرگ از در صلح خواهي درآمد و سلطنت ساتيبيگ را به رسميت شناخت. دو شيخ حسن قرار گذاشتند كه شيخ حسن بزرگ، زمستان را در سلطانيه بگذراند و شيخ حسن كوچك و ساتيبيگ به قرهباغ بروند تا اينكه در بهار سال بعد قورولتايي براي تعيين تكليف ترتيب داده شود. در نهايت شيخ حسن بزرگ نتوانست كاري از پيش ببرد. در 739 ق اميرشيخ حسن كوچك به اين بهانه كه ايلخاني از يك زن ساخته نيست، دستگاه ساتيبيگ را چپاول كرد و يكي از نبيره زادگان يشموت پسر هلاكو را كه سليمان خان نام داشت، به ايلخاني برگزيد. او ساتيبيگ را به زور به عقد سليمان خان درآورد. با اين حال شيخ حسن آذربايجان، قرهباغ، گرجستان و عراق را در اختيار خود داشت. پي نوشتها: 1. مستوفي قزويني، حمدالله. تاريخ گزيده. به كوشش عبدالحسين نوايي. اميركبير. 1362. تهران. ص 471 2 . تاريخ آرتساخ( قرهباغ) مجلة آراكس. بهمن 1370. ص7 - آقاي هاگوپ مليك هاگوپيان كتابي با نام «مليكهاي خمسه» در ايروان به تاريخ 1964 منتشر كرده است. - دربارة منطقة گانزاسار يا گاندسار ذكر مطلبي از عبدالرزاق دنبلي (مفتون) خالي از لطف نيست: «نقل كردهاند كه افغان در سواحل بحر خزر، در حوالي شيروان و داغستان مسكن داشتند. با خود در بابالابواب خارج داغستان، در صحراها، ييلاق و قشلاق ميكردهاند و طايفه مجهولالاصل بودهاند. معلوم نبوده است كه از قوم بحر خزر،يا شعبه از طايفة آنها باشند. بهرتقدير كار ايشان در آن حدود نهب و غارت بوده است. و از زمان امير تيمور گوركان، اهالي آذربايجان از ايشان تشكي و تظلم كرده، آن پادشاه ذيجاه آن طايفه را از آنجا كوچانيده، در صحرائي كه واقع بود ميان هند و قندهار، ساكن و متمكن گردانيده، و دست تعدي ايشان را از آذربايجان به صد منزل كوتاه كرده و در آنجا نيز عادت ايشان نهب و غارت بود.» تاديوز كروسينسكي در سفرنامة خود مينويسد: «حالا در ناحية قراباغ متصل به شيروان، جماعت ارمني هستند كه آنها را مناسري قندسار ميگويند و در طريقة ايشان سركرده و رئيس اغوان را گويند و به زبان ارمني نامش نوعي اغوان را گويند .... به اين نام افتخار كرده ادعاي افغان بودن مينمايند و ميگويند لفظ قندسار، قندهار بوده و از كثرت استعمال، قندسار، شده و قندسار، غلط قندهار باشد.»منبع: سفرنامة كروسينسكي. ص 26 . كوهي نيز به نام گنداسار در ارمنستان است كه رشته كوههاي واردنيس را به رشته كوه گگام وصل ميكند. ن.ك: - اميراحمديان، بهرام. جغرافياي كامل قفقاز. سازمان جغرافيايي نيروهاي مسلح. تهران. 1381. ص 445 3 . اقبال، عباس. تاريخ مفصل ايران از استيلاي مغول تا اعلان مشروطيت. مطبعة مجلس.1312 تهران. ص322 4 . اميركيكاوس زياري در كتاب قابوسنامه مينويسد كه امير فضلون پادشاه شدّادي ارّان، سردار ابواليسر را به سپهسالاري بردع ميفرستاد. ابواليسر گفت كه «اگر من تابستان به بردع بروم ميميرم. پادشاه گفت تا اجل كسي نرسد نميميرد. سردار پاسخ داد تا اجل كسي نرسيده باشد در تابستان به بردع نميرود.» عفونت و گرمي هواي بردعه از قديم الايام مشهور بوده است. ابن فقيه ميگويد: «وشش جاي، از همه بيماري خيزتر است. بندنيگان و رودخانة ماستر كه شاپور خواست است و گرگان و خوارري و برذعه و زنجان» ن.ك: همداني(ابن فقيه)، ابوبكر احمدبن محمدبن اسحاق. مختصرالبلدان.ترجمة ح. مسعود.انتشارت بنياد فرهنگ ايران.1349.تهران. ص 25 - كلاويخو در نوامبر 1404م/808 ق به عنوان سفير شاه اسپانيا به ايران آمده و تيمور را در سمرقند ديدار كرد. چون تيمور روبه مرگ بود، كلاويخو احتمال ميداد كه ايران دچار آشوب خواهد شد، از اينرو تصميم گرفت به تندي از كشور خارج شود. وقتي كه خبر مرگ تيمور در ايران پراكنده شد، كلاويخو از تبريز گذشته و به قرهباغ رسيده بود. در اين زمان عمرميرزا نوة تيمورلنگ، در منطقه بود. مأموران حكومتي، كلاويخو و همراهانش را از قرهباغ به تبريز بازگرداندند. آنان 6 ماه زيرنظر و در رنج و ناملايمت بودند تا اينكه به آنان اجازة بازگشت به اسپانيا داده شد. كلاويخو دربارة قرهباغ چنين مينويسد: «قراباغ دشتي بسيار پهناور است و اگر در آنجا بندرت برفي ببارد، بيدرنگ آب ميشود. به همين جهت است كه عمر ميرزا زمستان را هر سال در آنجا ميگذراند.» منبع: گابريل، آلفونس. تحقيقات جغرافيايي راجع به ايران. ترجمة فتحعلي خواجه نوري. نشر ابن سينا. 1348. تهران. ص 72 5 . در زمان ميرزا ابوسعيد گوركاني (855-872 ق) بزرگاني چون مولانا عبدالحي منشي كه در خط تعليق سرآمد خوشنويسان متقدم و ومتأخر بود و در زمان سلطان سعيد مدتي مديد صاحب ديوان انشاء بود، مولانا قطب الدين محمد الخوافي كه در زمان سلطان ابوسعيد نائب شرف جهان مولانا نظام الدين عبدالرحيم صدر بود، خواجه قطب الدين طاووس سمناني كه در زمان سلطنت ميرزا ابوالقاسم باير و سلطان ابوسعيد، مدتي مديد وزارت را برعهده داست، خواجه سيف الدين مظفر شبانكارهاي از بزرگ زادگان فارس در قرهباغ ميزيستند. خواجه محمداصغر شاگرد مولانا معزالدين شيخ حسين كه در زمان سلطان حسين ميرزا بايقرا از هرات تبعيد شده بود؛ به قرهباغ آمد و منظور نظر سلطان يعقوب آغ قويونلو قرار گرفته و پس از مرگ سلطان يعقوب به خراسان بازگشت. مولانا شيخ يوسف مسكوري كه اجداد او از مدينة منوره به قرهباغ و بعد از دو بطن به ناحية مسكور قبه افتاده جناب شيخ در اواسط مائة ثامنه به دايرة وجود گام نهاد و خرقه ارشاد از سيد يحيي باكويي گرفت و مدفن او به روستاي شيخلر معروف است. از تأليفاتش «بيان الاسرار» در سياق معارف و ملكوت اشياء و آداب اهل سلوك است. 6 . اميرچوپان يكي از خادمان و سرداران سلطان ابوسعيد اولجايتو بود. ابوسعيد خواهر خود دُولُندي را به عقد او درآورده بود. در سال 719 ق هنگامي كه ابوسعيد به قرهباغ آمد، دولندي مرده بود. ايلخان خواهر ديگرش ساتيبيگ را به ازدواج امير چوپان درآورد. اميرچوپان دختري بسيار زيبا به نام بغدادخاتوان داشت كه همسر اميرشيخ حسن چوپاني بود. ايلخان شيفتة بغداد خاتون بود و در فراق او شعر ميسرود. به موجب ياساي چنگيزي، هر زني كه منظور نظرِ خان مغول قرار ميگرفت، شوهر او بايد طلاقش داده و او را به خان عرضه ميداشت. ايلخان موضوع را به اطلاع اميرچوپان رساند. اميرچوپان بسيار رنجيده شده و بغداد خاتوان را با اميرشيخ حسن به قرهباغ فرستاد تا شايد ايلخان منصرف شود ولي ايلخان دست بردار نبود. نافرماني اميرچوپان منجر به شورش او شد. هنگامي كه ملك غياث الدين او را درخراسان دستگير نمود، امير چوپان خواهش كرد كه :1- اول سرش را از بدن جدا نكند. 2- براي اثبات قتل او به ايلخان، يك انگشتش را به ايلخان بفرستد. 3- جسدش را در مدينه دفن كنند. ملك غياث الدين او را كشت و انگشتش را به قرهباغ فرستاد. ايلخان نيز بغدادخاتون را به زور از شيخ حسن گرفت و به عقد خود درآورد. بغدادخاتون به لقب خداوندگار مفتخر گرديد و به خواهش او جسد اميرچوپان و پسرش را با احترام به قرهباغ آوردند. در قرهباغ آنان را غسل داده و پس از انجام آداب مذهبي به مدينه فرستادند. ايلخان خود هزينة اين كار را پرداخت كرد. جسدها در روز عيدقربان در حرم كعبه طواف داده شد. همة حاجيان برآنها نماز گزاردند. سرانجام جنازة اميرچوپان و پسرش در مدينه كنار مزار امام حسن (ع) به خاك سپرده شد.
|