وبلاگ شخصي اكبر زواري رضائي
MUHASEBE - FİNANSMAN VE DÜŞÜNCELERİM
تاريخ : چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 | یازار : اكبر زواري رضائي
تحقيقات شروع شد و پس از مدتي، مسؤول تشخيص مشاغل كاذب را معلوم كرد و احضارشان كرد كه بيايند برگه انتقالشان به ولايت جابلقا را بگيرند. باري ، صاحبان مشاغل آمدند و با چشم گريان و دل بريان نشستند پيش روي مسؤول تشخيص .
مسؤول تشخيص ، رو كرد به صاحب شغل اول و گفت : « طبق قرائن ، حضرت عالي بازاري هستي ودر مملكتي كه مردمش با عرق جبين و كد يمين ارتزاق مي كنند ، اين شغل حضرت عالي قدري زائد به نظرمي رسد . لذا شما بايستي بساطت را جمع كني ، بروي در ولايت جابلقا .»
بازاري ، گردنش را كج گرفت و گفت : « من كه گرون مي كنم برات ، مردم رو حيرون مي كنم برات ، بگذارم برم؟ »
مسوول تشخيص ، قدري پس كله اش را خاراند و با خودش فكر كرد كه : راست مي گويد طفلكي؛ لذا گفت : « نه شما بمان . »
نوبت به نفر دوم رسيد كه يك برج ساز بساز بفروش بينوايي بود .
برج ساز گفت : « من كه ساختمون مي سازم برات ، به خلق خدا ميندازم برات ، بگذارم برم ؟ »
مسؤول تشخيص كه ديد اين بينوا هم دلايل محكمه پسند دارد . لذا گفت : « نه شما هم بمان ! »
نفر سوم دلال بود كه دلايل كافي براي فرستادنش به ولايت جابلقا داشتند . دلال اشك توي چشم هايش حلقه زد و با بغض
گفت : « من كه دلالي مي كنم برات ، جيب ها رو خالي مي كنم برات ، بگذارم برم ؟ »
مسؤول با يك حساب دو دو تا چهار تا به اين نتيجه رسيد كه بنده خدا كارش موجب عاقبت به خيري مردم است، چراكه پول موجب فساد است و پاكسازي از جيب مردم ، لابد يك كار مفيدي است . اين شد كه به دلال هم گفت بماند .
نفر چهارم يك قلندر بزن بهادري بود كه با صداي لرزان و چشم نمناك گفت : بنده كه چك مي زنم برات ، مردم رو كتك مي زنم برات ، بگذارم برم ؟ » به او هم گفتند بماند .
نفر پنجم يك اختلاس كننده بود . او هم با وضعي مشابه بقيه گفت : « من كه اختلاس مي كنم برات ، نصف اخبار داغ روز رو تامين مي كنم برات، بگذارم برم ؟» گفتند «نه تو هم بمان . اگر نباشي ، مردم سرشان به چي گرم باشد ؟ » …
حكم نهايي :
پس از بررسي وضعيت دهها شغل مظنون به بي فايدگي ، در نهايت شغل نويسندگي در مطبو عات بنا به دلايل مطروحه ذيل، مضر به حال اجتماع تشخيص داده شده و از چرخه كاري مملكت غربت حذف مي شود.
1ـ نويسندگي مطبوعات بنا به تاييد مراجع ذيصلاح از مشاغل سخت و زيان آور بوده ، پدر نويسنده را درمي آورد.
2-نويسندگان مطبو عات گاهي اوقات چيز هايي مي نويسند كه اصلا خوبيت نداشته ، موجب فتنه مي شود.
3- اصلا به آنها چه ؟
4- همين !
امضاء مسؤول تشخيص
ما از اين حكايت نتيجه مي گيريم كه دم مسوول تشخيص ، گرم !
قصه ما به سر رسيد ، غلاغه به خونه ش نرسيد !

برگرفته از: سايت سخن


گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: انديشه
آرشیو
سون یازی لار
یولداش لار
سایغاج
ایندی بلاق دا : نفر
بوگونون گؤروشو : نفر
دونه نین گؤروشو : نفر
بوتون گؤروش لر : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
باخیش لار :
یازی لار :
یئنیله مه چاغی :